اين احتمال وجود دارد كه اصولگرايان خواننده اين يادداشت تعبير و برداشت متفاوتي از آنچه بنده در ذهن دارم بنمايند و گمان كنند كه چون راه درستي را در پيش گرفتهاند، راهي كه گمان ميكنند به پيروزي آنان ختم خواهد شد، بنده يا امثال من بخواهند آنان را از اين راه درست منحرف كنند ولي واقعيت برخلاف اين است. اجازه دهيد ابتدا مساله را طرح كنم.
عباس عبدي تحليلگر سياسي در روزنامه اعتمادنوشت:
اين احتمال وجود دارد كه اصولگرايان خواننده اين يادداشت تعبير و برداشت متفاوتي از آنچه بنده در ذهن دارم بنمايند و گمان كنند كه چون راه درستي را در پيش گرفتهاند، راهي كه گمان ميكنند به پيروزي آنان ختم خواهد شد، بنده يا امثال من بخواهند آنان را از اين راه درست منحرف كنند ولي واقعيت برخلاف اين است. اجازه دهيد ابتدا مساله را طرح كنم.
بزرگترين اشتباه اصولگرايان در سال ١٣٨٤ و پس از آن، حمايت از احمدينژاد با هدف شكست دادن اصلاحطلبان يا در مقطعي ديگر فشار به آقاي هاشمي بود. شكست دادن رقيب يك هدف معقول و منطقي است ولي نه به قيمت هر چيزي؛ و نه اينكه اين تنها و اصليترين هدف باشد. چنين سياستي در ابتدا جذاب و خوشايند و حتي فريبنده است زيرا كار به آنجا ميرسد كه همه منابع داشته و نداشته خود و جامعه را پاي اين هدف ميريزند.
در واقع اين نقض غرض است. زيرا رسيدن به قدرت و پيروزي در انتخابات بايد با هدف تقويت منابع مادي و معنوي جامعه باشد، نه آنكه همه اين منابع را قرباني به قدرت رسيدن كسي كنند كه گمان دارند از خودشان است. وقتي امام زمان (عج) را هم به خواب ميآورند تا بلكه بر رقيب پيروز شوند، نتيجه همين ميشود كه ميبينيد. اكنون بزرگترين انشعاب فرقهاي در جريان اصولگرايي شكل گرفته است. براي اينكه مخاطبان اصولگرا اين يادداشت تا حدي با پيام آن همراه شوند، متذكر ميشوم كه مهمترين ايراد من به دوستان اصلاحطلب در جريان انتخابات سال ١٣٨٨ اين بود كه انگيزه آنان براي كوشش در شكست دادن احمدينژاد، انگيزه محترمي بود و خطر را براي كشور هم درست فهميده بودند. ولي اين انگيزه و اين درك درست توجيهكننده هر اقدامي نيست.
اقداماتي كه براي يك انگيزه درست سياسي اتخاذ ميشود، بايد فارغ از اهميت آن انگيزه به طور مستقل قابل دفاع باشد چرا كه ممكن است اقدامات نادرست موجب تحقق نتيجه معكوس شود و مصداق از قضا سرانگبين صفرا فزود شود و اتفاقا ديديم كه چنين هم شد. اصلاحطلباني كه براي خلاص كردن كشور از چهار سال اول احمدينژاد وارد انتخابات شدند، نهتنها آن هدف را نتوانستند محقق كنند (به هر دليل) بلكه چهار سال دومي را شاهد شديم كه دهها برابر خسارتبارتر از چهار سال اول بود. مشكل اصلي اين بود كه اعتبار و اهميت يك انگيزه توجيهكننده اقدام سياسي نيست. اكنون همين را بايد خطاب به اصولگرايان گفت. انگيزه شما براي شكست دادن اين دولت از زاويه خودتان ميتواند مهم و قابل دفاع باشد ولي مبادا مرتكب اشتباه گذشته شويد كه نه تنها خودتان، بلكه كشور هم خسارت خواهد ديد. اين انگيزه امثال بنده از بيان اين تذكر است. زيرا هنگامي كه كل كشور از يك سياست متضرر شود، به طور طبيعي برندهها هم بازنده هستند، چه رسد به بازندهها!
اشتباهي كه در زمان احمدينژاد رخ داد اين بود كه پيروزي را به قيمت توهم و عوامفريبي يا در بهترين حالت عوامزدگي جستوجو كردند. نتيجه آن چه شد؟ از نظر سياست خارجي تحريمهاي گسترده، از نظر اقتصادي، تورم شديد و ركود و رشد منفي و دريغ از افزايش سالانه ٢٠ هزار شغل! همچنين اتلاف صدها ميليارد دلار منابع مادي كشور، از نظر اداري نابودي نظام بروكراسي كشور بدون آنكه چيزي جايگزين آن شود. از نظر اجتماعي رشد شتابان و وحشتناك فساد و نيز كاهش اعتماد اجتماعي و... از نظر فرهنگي رواج دروغگويي و دورويي و بالاخره، از نظر ديني پيوند زدن ذهنيت موعودگرايي با ايران باستان و اين شوهاي اخير كه به مناسبت سال جديد منتشر كردند. آنقدر اين آش شور بود كه يكي از حواريون آن دولت امروز آنان را با عنوان سه... بهاري معرفي ميكند!! متاسفانه هنوز هم برخي از اصولگرايان چنان هويت خود را در دشمني با دولت و اصلاحطلبان تعريف كردهاند كه همچنان چشم اميدشان به آن جريان است.
به نظر ميرسد از همان زمان كه حضور احمدينژاد با منع رهبري نظام مواجه شد، اميد اين بخش از جريان اصولگرايي به بازگشت وي از ميان رفت ولي راه ديگري را پيش گرفتهاند. به جاي اسم او، رسم او را پيشه كردهاند؛ و گمان دارند با دامن زدن به مشكلات اقتصادي يا توزيع خودروهاي آرد و احياناً وعدههاي سرخرمن دادن و ٥ برابر كردن يارانهها ميتوانند پيروز انتخابات شوند. اگر احمدينژاد چنين وعدههايي ميداد مبتني بر درآمدهاي بزرگ نفتي بود كه سالانه سر به صد ميليارد دلار ميزد، ولي الان همه اين وعدهها پوچ و توخالي خواهد بود. فارغ از اين نكته رفتار اين گروه از اصولگرايان از دو حال خارج نيست، يا پيشه كردن اين رسم موجب پيروزي ميشود يا با شكست همراه خواهد شد. در صورت شكست مصداق سرشكستگي چوب و پياز خواهد بود كه چگونه يك نيروي سياسي با تمام توان خود وارد چنين ميداني شود و در نهايت شكست بخورد؟
اين موضوع موجب بحران جدي نزد آنان خواهد شد. در بهترين حالت كه انتظارش را داريد اين است كه پيروز انتخابات شويد، در اين صورت سرزمين سوختهاي را ايجاد خواهيد كرد كه امكان تحقق هيچ برنامه و هدف سازندهاي را نخواهيد داشت. از نظر اخير و به لحاظ جناحي اين امر به نفع اصلاحطلبان است، ولي چون كل كشور دچار مشكل خواهد شد، مآلاً اصلاحطلبان نيز زيان خواهند كرد. به نظر ميرسد اين دسته از اصولگرايان حاضر نيستند كه تبعات و نتايجي كه بر سياستهاي آنان بار ميشود را به درستي تحليل كنند.
فرض كنيم اقتصاد و فقر مساله اصلي است. در اين صورت تكيه بر سياست توزيع كالا از منابع عمومي، شكست بعدي است كه به مراتب از شكست اول بدتر است. كمترين انتظار اين است كه سياستگذاران انتخاباتي، حداقل به سه ماه بعد از انتخابات هم فكر كنند. سياست در ٢٩ ارديبهشت سال ١٣٩٦ به پايان نميرسد. ٢٩ ارديبهشت امسال خط پايان نيست، بلكه خط آغاز است. بهتر است آن قدر انرژي و منابع خود را مصرف نكنيم كه پس از آن ياراي رفتن نداشته باشيم.
-
نویسنده : یزد فردا
-
منبع خبر : خبرگزاری فردا
http://www.yazdfarda.com/news/af/135229/
جمعه 20,دسامبر,2024